POL Magazine No.19 Canada

به آشپزی عالقه دارید. خودتان کدام غذای ایرانی را دوست دارید؟ پرسم که دوست دارند چه غذایی ‌ ها می ‌ گردیم، از بچه ‌ هر بار که از سفر برمی گویند غذای ایرانی. من عاشق غذا هستم، هر نوع ‌ درست کنم؟ همه می غذایی. عاشق این هستم که در مسافرت، به رستوران بروم و غذاهایشان را امتحان کنم. از نظر من غذا یک نوع زبان است تا بتوانیم با هم صحبت ها و ‌ شود. برنج، کباب ‌ کنیم. به عقیده من هیچ چیز در دنیا غذای ایرانی نمی ها را انتخاب ‌ های ما چیز دیگری است. اگر فقط بخواهم یکی از آن ‌ خورشت کنم بسیار کار سختی است. اجازه دهید یک ایرانی و یک شمالی انتخاب کنم. من از زمانی که وارد تلویزیون شدم، سعی کردم وقتی نوروز یا هر فرصت آید غذاها و فرهنگ ایرانی را در اخبار نشان دهم. حدود هفده ‌ دیگری پیش می تر و ‌ کنم. هر سال هم بزرگ ‌ سال است که جشن نوروز را در اخبار برگزار می دید که من این کار را انجام ‌ های اول اصال کسی نمی ‌ شود. سال ‌ تر می ‌ مفصل دهم. حدود ده سال پیش بود که همکارانم رقصیدند و همه جا فیلمش ‌ می کند و ‌ پخش شد. از آنجا بود که همه شالی را شناختند که در اخبار کار می شود من به ایرانی بودنم ‌ گیرد. چیزهایی که باعث می ‌ هرسال نوروز را جشن می های فرهنگ ما است. ‌ افتخار کنم، همین قشنگی دوست دارید پنج سال آینده در دنیای کاری کجا باشید؟ سبزی. شمالی: اناربیج یا باقاال قاتوق. ‌ ایرانی: قورمه کجا به خودتان به عنوان یک ایرانی افتخار کردید؟ دانیم فردا، پس فردا و یک ثانیه دیگر چه اتفاقی خواهد افتاد. بیست ‌ ما نمی شوم، کتاب ‌ می Fox کردم که روزی مجری خبر ‌ سال پیش اصال باور نمی کنم و ‌ شوم، عروس و دامادها را عقد می ‌ نویسم، صاحب چهار فرزند می ‌ می خبر هستم؛ به همین خاطر من همه چیز ‌ برنامه آشپزی دارم. ما از آینده بی گویم تنها چیزهایی را به ‌ سپارم. همیشه به کائنات می ‌ را به کائنات و انرژی می ها بربیایم. کار، دوست یا پول زیادی که ‌ سمت من بیاور که بتوانم از پس آن مان شود و آرامش را از ما بگیرد را از ما دور کن. ‌ قرار است وارد زندگی

با اینکه ایران زندگی نکردید چطور اینقدر به فرهنگ ایران عالقه دارید؟ دفعه آخری که به ایران رفتم، چهار سالم بود؛ اما نسبت به کشوری که پدر و کنم، متوجه ‌ اند کنجکاو هستم. من وقتی خودم را در آینه نگاه می ‌ مادرم آمده شوم که ایرانی هستم. شاید آمریکا خانه من باشد؛ اما دوست دارم بدانم ‌ می شد؟ ‌ آمدند، خانه و زندگی من چطور می ‌ که اگر پدر و مادرم به آمریکا نمی کنند. متاسفانه نزدیک ‌ هشتاد درصد خانواده من هنوز در ایران زندگی می ها، پسرخاله، خاله، مادربزرگ، عمو و باقی ‌ به چهل سال است که دخترخاله ترین آرزوهای من این است که روزی دوباره ‌ ام. یکی از بزرگ ‌ فامیلم را ندیده ها را از نزدیک ببینم. ‌ آن آید؟ ‌ شوید. این انرژی از کجا می ‌ صبحبیدار می ۳ هر روز ساعت صبح ۳ ، از عشق به زندگی. واقعا سخت است! الکی نیست که با چهار فرزند ها، خودم شیر دادم و در عین حال ‌ از خواب بیدار شوید. من به تمام این بچه کنند که ‌ ها درک می ‌ گویم تا مادرها بدانند؛ چون آن ‌ سر کار هم رفتم. این را می کشم؛ چون هر بار ‌ من گاهی اوقات خیلی بیخوابی می .‌ کار بسیار سختی است شود و حالش خوب نیست یا خواب بد دیده ‌ ها از خواب بیدار می ‌ یکی از بچه شنوم. ‌ ها حالم خوب نیست؛ چون اخبار بد می ‌ است. خودم هم خیلی وقت نزدیک به بیست و پنج سال است که من روزانه چهار الی پنج ساعت، فقط کنم. خیلی کار سختی است؛ اما توانستم با ‌ راجع به درد مردم صحبت می کنم اخبار ‌ هایم جلو بروم. سعی می ‌ موزیک، رقص، غذا، آشپزی، عروسی و بچه شود. فکر نکنید ‌ را از هم جدا کنم؛ زیرا در غیراینصورت آدم دیوانه می ‌ و زندگی خندم هم درد همراهم ‌ رقصم؛ زیرا مواقعی که می ‌ که من از صبح تا شب می است. این تصمیم من است که سعی کنم هر روز را سرشار از نور، محبت و عشق زندگی کنم.

12

المللے ‌ مجله فارسے زبان بین مجله پـــــــل،

Powered by