POL Magazine No.10 USA

آینـد ‌ مهاجـران دو بار به دنیـا می پشـت هـر مهاجـرت یـک دلیـل شـخصی هسـت کـه بـه انـدازه تعـداد مهاجـران دنیـا، ایـن دلیل متفاوت اسـت. یکی بـرای تحصیل، یکـی بـرای تجـارت و کار، دیگری ای کنـده شـده از مـادر شـدیم. امـا در برابـر همـه مهاجـران، تنهـا ‌ بـاره تکـه ‌ بـرای آینـده فرزنـد و... ایـن دالیـل مـا را مُجـاب بـه تـرک سـرزمین مادریمـان کـرده و مـا یک یـک شـانس بـرای دوبـاره متولـد شـدن هسـت؛ ایـن بـار بـه اختیـار و بـا اراده. مهاجـرت یـک امتیـاز و حتـی شـاید یـک موهبـت اسـت. بـرای دوبـاره دیـدن و دوبـاره بـاری از تجربـه و بـا درک بیشـتر و آگاهـی. زندگـی فرصتـی را در اختیـار مـن و شـما قـرار داده بـرای اصـ ح، بـرای بهتر شـدن. بـرای از نـو روییدن و ‌ بـودن. ایـن بـار بـا کوله ایـم. ایـن بـار ایـن شـانس را داریـم تـا در دام اشـتباهات ‌ هـای زیـادی گرفته ‌ دوبـاره رشـد کـردن، امـا ایـن بـار مـن و شـما داسـتانی از قبـل بـا خـود داریـم کـه از آن درس جدیـد بیفتیـم و نـه تکـرار آنچـه کـه اشـتباه کردیم.

کننـد کـه تـا بـه حـال ‌ بـا مهاجـرت، کائنـات، درهـای جدیـدی را بـه روی مـا بـاز می زمـان بـا ریشـه ‌ خبـر بودیـم. امکانـات و مصایـب جدیـد هم ‌ از وجودشـان بی دوانـدن در زمیـن تـازه. مـا ایـن موهبـت را داریـم کـه از نـو بسـازیم. یـا بهبـود ببخشـیم و یـا حتـی جایگزیـن کنیـم؛ اشـتباه را بـا امتیـاز، روزمرگی را بـا پویایی، غلـط را بـا درسـت، زشـت را بـا زیبـا، ندانسـتن را بـا آگاهـی و رکـود را بـا زندگـی . مـا در جایـی هسـتیم کـه بسـیاری از عـادات و رسـوم و تعارفـات دسـت و پـا گیـر خانـواده و طایفـه، محلـی بـرای اجـرا ندارنـد. هـر کـدام از مـا در جایگاهـی توانیـم رونـد جدیـد و راحـت آسـودگی خیـال را ‌ هسـتیم کـه بـا کمـی اراده می هـای ‌ هـا وپـچ پچه ‌ هـا و قضاوت ‌ بـه خـود هدیـه بدهیـم، بـدون تـرس از حرف آشـنایان قدیمـی. ما مهاجرت کردیم برای هر چیزی که به دنبالش بودیم از نوع بهتر.

پس چرا از خودمان شروع نکنیم؟ چرا یک «خود بهتر» را اول نسازیم؟ های ذهنیمان را از شوق نو شدن پر نکنیم؟ ‌ چرا چاله

ایــم کــه گاهــی از چیزهایــی در خودمــان بــه تنــگ آمدیــم. ‌ هایــی بوده ‌ مــا آدم شـاید کارهایـی کردیـم کـه دوستشـان نداشـتیم. شـاید ارتباطاتـی داشـتیم از هایـی ‌ سـر اجبـار و حـرف و حدیـث. شـایدچاق بودیـم و تنبـل. شـاید بـا خانه هـای بـزرگ ‌ هایـی بـه غایـت پرزحمـت. خانه ‌ پـر از ویتریـن کریسـتال و مهمانی های پرمصــرف و آشــنایان دوســت نداشــتنی. شــاید غذاهــای ‌ و ماشــین یکنواخـت و مـدل موهـای کسـل کننـده و... امــا حــاال، فرصتــی پیــدا شــده تــا دربــاره خودمــان بیشــتر فکــر کنیــم. بیشــتر تــر ‌ بدانیــم کــه کجاهــا را خطــا رفتیــم. بیشــتر بــا خودمــان تنهــا باشــیم و آگاه کننــد. امــا تکــرار اشــتباه، ‌ ها اشــتباه می ‌ بــه جلــو برویــم. همــه انســان همانجاییسـت کـه نبایـد بیخیـال گذشـت. از ایـن فرصـت اسـتفاده کنیـم. ها را در درونمــان داریــم. تصمیــم ‌ هــا و شــرارت ‌ همــه مــا جمعــی از خوبی تر کنیـم. مگـر هـدف از خلقـت مـا ‌ هـا را سـنگین ‌ بگیریـم کفـه تـرازوی خوبی کمــی بهتــر از دیــروز بــودن نیســت؟

66

المللے ‌ مجله فارسے زبان بین مجله پـــــــل،

Powered by