مریم نجیب مردانلو مصاحبه اختصاصی با living_beyond_bigc
در تهران است و ۱۳۴۵ «مریم نجیب مردانلو» متولد مرداد در حال حاضر به همراه همسر و دو پسرش در لندن زندگی آموخته زبان انگلیسی است، در زمینه کند. او که دانش می شناسی تحصیالت خود را در ایران به اتمام مترجمی و زبان رساند. مریم سابقه کارهای اداری و همکاری با اتباع خارجه را در های ایران دارد؛ اما بعد از مهاجرت به بریتانیا، در دانشگاه دوره مختلفی را برای ترجمه شفاهی گذراند. سپس به کار تدریس، ترجمه شفاهی و همچنین کارهای خیریه مشغول شد. مریم بعد از ابتال سرطان، به عنوان مشوق سالمت جسم و روح نیز کنیم تا خواننده این مصاحبه فعالیت دارد. شما را دعوت می جذاب و خواندنی باشید.
اید و در آن لحظه چطور متوجه شدید به سرطان مبتال شده چه واکنش و احساسی داشتید؟ ها، احساس بعد از کشف واکسن کرونا و رفع محدودیت گشت؛ اما خوبی داشتم. همه چیز داشت به حالت عادی برمی آموزان هنوز مشکالتی وجود داشت. مثل نگران بودن دانش ام هم شان که باعث اضطراب من و خانواده و امتحانات شده بود. از طرفی فشارهای کرونا باعث شده بود که یکی های شخصی های من کنسل شود و من تست از ماموگرافی خودم را فراموش کنم. پسر کوچکم «رادین» برای کاهش استرس، به من پیشنهاد یک حمام طوالنی را داد که با نور بخش همراه بود. در این حمام، ناگهان شمع و موزیک آرامش ام دارم. بعد از متوجه شدم که یک غده سخت در ناحیه سینه ها و آزمایشات به سرعت انجام تماس با دکتر، تمامی تست شد. پزشک ماموگرافی به من گفت که سرطان پیشرفته دارم که به غدد لنفاوی هم سرایت کرده است. این خبر برای من کردم. این مثل یک سیلی محکم بود و احساس خفگی می ام بود. ترین لحظات زندگی ترین و تاریک لحظه یکی از تلخ
های خود در مواجهه با سرطان روبرو شدید؟ چگونه با احساسات و ترس ابتال به سرطان مانند از دست دادن یک عزیز است و شما به نوعی سوگوار و عزادار شوید. این احساسات شامل ناباوری، انکار، عصبانیت و سواالتی مانند «چرا این می ام. بیماری برای من اتفاق افتاده؟ من که همه نکات سالمت و بهداشتی را رعایت کرده چرا باید به سرطان مبتال شوم؟». من دچار ناباوری، ترس، عصبانیت و انکار شدم؛ اما عنوان یک مهمان ناخوانده پذیرفتم که بدون توانستم با سرطان کنار بیایم. آن را به توانستم بفهمم این بیماری کی و چگونه به وجود آمده دعوت وارد بدنم شده بود. نمی شویم؛ اما سیستم های سرطانی می دانید، ما هر روز دچار سلول طور که می است. همان کند. فکر اینکه چگونه سرطان توانسته ها را شناسایی و نابود می ایمنی بدن این سلول سیستم ایمنی من را فریب دهد، ترسناک بود. با پذیرش سرطان توانستم بر ترسم آمیزی با خواستم زندگی مسالمت خواستم با سرطان بجنگم؛ بلکه می غلبه کنم. نمی آن داشته باشم. پذیرش سرطان باعث شد این بیماری دیگر مرموز و ناشناخته نباشد. کشد و ها طول می ها و ماه دهد. روزها، هفته شبه رخ نمی داستان پذیرش سرطان یک حتی بعد از اتمام معالجات، ترس بازگشت سرطان همچنان وجود دارد. باید به عالئم و هشدارهای جسمی با دقت توجه کرد. من انسانی قوی هستم و سرطان را پذیرفتم؛ اما تر شود. در های القایی آن را نپذیرفتم و اجازه ندادم که سرطان از خودم بزرگ محدودیت ذهنم سرطان، وجودی کوچک داشت و با قدرت ذهنم به آن غلبه کردم.
64
المللے مجله فارسے زبان بین مجله پـــــــل،
Powered by FlippingBook