لطفا همین ابتدا برای ما بیشتر توضیح دهید که چرا و چطور از ایران مهاجرت کردید؟ های مختلف و بازتر شدن دیدم مهاجرت برای دیدن شهرها و فرهنگ سالگی در فکرش بودم. حس ۲۰ کردم. برای مهاجرت تالش زیادی کردم و از خواهم آن سوی هر چیزی را هم ببینم. کنجکاوی زیادی داشتم؛ همیشه می تر شود، باید از جایی که خواهی دیدت وسیع گفت: «اگر می مادرم به من می هستی بیرون بروی و خارج از چارچوب را هم ببینی». تحصیالتشماچیست؟ معماری داخلی دانشگاه غیرانتفاعی شدم. سالگی وارد رشته ۱۹ من در سن کند. تصمیم بعد به این نتیجه رسیدم که این رشته مرا خیلی خوشحال نمی ساله که بودم یک پوستر از یک کاروان دیدم. به پدرم گفتم این را برای ۱۰ گفت این ممکن نیست ام را داخل آن بیندازم. پدرم می من بخر تا من خانه ما فضای کافی نداریم. این رویا را فراموش کرده بودم تا یک روز در سوییس یک کاروان در حیاط شرکتمان دیدم. این کاروان برای آشی و رئیسم بود که با رفتند. از آشی خواستم داخل کاروان سازی می کردند و برای فیلم آن سفر می را به من نشان دهد؛ من محو فضا شده بودم و آشی تعجب کرده بود. ما )۲۰۱۲ ازدواج کردیم. من عاشق خرید ون بودم. یک سال بعد از ازدواج (سال هزار فرانک از یک زوج سوییسی خریدیم. یک ۶ ون فیات دوکاتو را به قیمت روز سال اول کار خاصی با ماشین نکردیم. چند سفر با آن رفتیم و من روزبه شدم. سال بعد یک گاراژ اجاره کردیم. آشی موارد فنی را بیشتر عاشق سفر می مکانیکی رفتم و دستیار او داند و من هم برای کمک کردن به او یک دوره می شدم. وسایل داخل ماشین را دور ریختم و دوباره بازسازی کردیم. برای داخل از چوب دست دوم استفاده کردیم. فیلم تعمیر ماشین را در یوتوب در کانال ایم. گذاشته asuhsworld نقاشی بخوانم. گرفتم که در دانشگاه هنر و معماری رشته تان را توضیح دهید؟ لطفا داستان خرید و تعمیر ماشین ون
انگیز مشترک شما و آشی چطور بود؟ اولینسفر خاطره مان به بروتانی فرانسه رفتیم خیلی جذاب بود. من اولین سفری که با ماشین مان را هم با خودمان ببریم. آشی گفت :«آسوده ما اصرار کردم که قایق بادی های بلند مناسب نیست». ولی من رویم و قایق ما برای موج به اقیانوس می کوتاه نیامدم و قایق را به آب انداختیم. چند موج اول را کنترل کردیم ولی یک متری سمت ما آمد، موج به قایق خورد و دیدم آشی ۷ دفعه یک موج حدود ها داخل آب افتاد. طناب قایق دور مچ من پیچید و زیر آب رفتم. عین فیلم بود. موج، من و قایق را به ساحل برد. هر چه نگاه کردم آشی را پیدا نکردم. هیچ کسی در ساحل نبود که کمکم کند و ترسیده بودم. بغل قایق افتاده انرژی شدم که حتی آید. آنقدر بی بودم و دیدم آشی از داخل آب به ساحل می نتوانستم بلند شوم و بگویم خوشحالم نجات پیدا کردی. او هم کنار من بعدازظهر همان حالت غش کرده کنار آب بودیم. ۴ صبح تا ۱۰ افتاد و از ساعت سفر برای هرکدام از شما چه مفهوم و معنایی دارد؟ آسو: سفر به من آزادی و شجاعت داد و قید و بندهایم را شکست. یک جا دانستم تا ها را نمی دهد. این ماندن به من احساس گندیدگی و پوچی می روزی که سفر کردم. وقتی سفر کردم متوجه شدم که چقدر فکرم باز شد و تبدیل به خود خودم شدم و خودم را شناختم. آشی: سفر برای من به معنی دنبال کردن شخصیتم و اشتیاقم به انجام ام. گاهی عاشقش هستم و گاهی از ها به دنیا آمده چیزهایی است که برای آن اید،رنگبنفش آسو: شاید شما فکر کنید که چون همیشه رنگ سبز پوشیده شکند آید. این نوعی قید و بند است. سفر رفتن این بند را می به شما نمی تر بگیرید و مشکالت برای شما تبدیل به شود زندگی را ساده و باعث می خورم و مشکالت را تان شوند. من زیاد غصه نمی چالشی برای سنجش توان پذیرم و از طور بودم اما االن چیزی که وجود دارد را می کنم؛ قبال این بزرگ نمی ام و زندگی برایم راحت است. پذیر شده سازم. انعطاف آن یک تونل تاریک نمی آید وقتی بچه خواستم سفر کنم و انجامش دادم. یادم می آشی: همیشه می بودم دوست داشتم از زمین به ماه بروم؛ ممکن نبود ولی اینجا انجامش ام را زندگی دست آوردم و مسیر زندگی کردنم عوض شد. همه دادم. تجربه به و فکرم ام سنگین نیست؛ چون من تجربه داخل کوله پشتی گذاشتم اما کوله را در آن گذاشتم و دنبال چیزهای مادی نیستم. آن متنفرم؛ اما همیشه برایم جذاب است. سفر چه چیزهایی را در درون شما تغییر داد؟
21
www . polertebat . com
Powered by FlippingBook